امیررضا جون راه میره.......
سلام سلام صدتا سلام ....هزار وسیصد تا سلام
امروز ٣٠ مهر امیررضا جون راه افتاد ، الهی قلبونت برررررررررررررم مننننننننشما امروز ده ماه ویه هفتته
چه حس قشنگیه مادر بودن خدایا شکر،روز بروز بادیدن پیشرفتای شما وروجک کوچک ، مامان وبابا وهمه فامیل خصوصاٌ اقاجونا وددا جونا کلی ذوق میکنن وخداروشکر
قبلاٌ هم چند قدمی برداشته بودی ولی امروز قشنگ تونستی راه بری ومنم ذوق زده دنبالت میکردم وشما تندتر وتندتر میرفتی و اخرش میخوردی زمین..... جالبتراینکه گاهاً خودتم بلند میشی وسرپا می ایستی
نازکم کلی فیلم از اولین راه رفتنت گرفتم خودت خییییلی خوشحالی واحساس مستقل بودن بهت دست داده
قربون اون پای کوچولوت بشم عزییییییییییزم
اینم عکسای جیگرطلا
قربون اون دندونای فاصله دارت
بازم یه سوژه که نشون میده چجوری موشکافانه یه چیزی رو بررسی میکنی
من یه عالمه آش پختم ورفتیم خونه آقاجون ودسته جمعی خوردیم...میشه گفت آش راه افتادن امیررضا جونم البته بصورت کاملاً اتفاقی آش پختما
اونجام کلی شیطونی کردی ومدام دنبال امین علی بودی هرچی دست اون باشه شمام میخوایوبه کمتر راضی نمیشی ...خیلی با طاها وریحانه نمیجوشی و بازی با بچه های بزرگتر رو بیشتر دوس داری زهرا و امین علی و محمد امین و یقیه دوست جونات
راستی تا حالا از بابایی بودنت نگفتمعاشششششق بابایی هستی وتا میان خونه چاردست وپا و بسرعت نور خودتو میرسونی بغل بابایی وپیش مامان هم نمیای البته بابایی هم یه دنیا دوسدداره
ودیگه اینکه .....غذا دادنتم مشکل شده ظرف غذارو برمیگردونی واصرار داری خودت قاشقو دست بگیری وهمه غذارو بریزی زمین شیطون بلاااااااااا
خیلی دوسد داریم امیررضا جون خیلیا خیلی
********خدا جونم متشکریم متشکریم متشکریم**********
** اهدنا الصرط المستقیم.....خداوندا ما را به راه راست هدایت فرما**