امــــــــیر رضـــــــــاامــــــــیر رضـــــــــا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
محمد پارسا محمد پارسا ، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

امیـــــررضـــــا جون ومحمد پارساجون

سفری به شهر دارلعباده ودارلعلم

1393/2/15 18:46
206 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق منمحبت

روز پنجشنبه 11اردیبهشت تصمیم گرفتیم سفری داشته باشیم به یزد. این شد که بهمراه آقا جون اینا وخونواده ی خاله جونی عازم یزد شدیم.روز قبلش آقا جون وخاله وددا اومدن خونمون وصبح پنجشنبه بعد نماز صبح راه افتادیم.... صبحونه رو کوهپایه خوردیم وحدود ساعت 12رسیدیم یزد. اول از همه دیدن دایی مجید گل که داره ترم اخر ارشدشو میگذرونه رفتیم.والبته مهمترین بهانه ی ما برای این سفر دیدن دایی جون بود.ناهار رو تو پارکی نزدیک دانشگاه خوردیم.وشما وامین جون کلی بازی کردین.بعدشم خونه دایی رحمت الله، پسر عموی مامانی رفتیم. خیییلی عالی بود هم دیدارها تازه شد وهم مفصل استراحت کردیم وبعد صرف شام؛بهمراه خونواده های دایی رحمت الله ودایی مجتبی رفتیم از مسجد میرچخماق وبادگیرهای اونجا دیدن کردیم وبعدش هم پارک کوهستان یزد.که تا پاسی از شب اونجا بودیم...آرام البته شما خواب تشریف داشتین. صبح جمعه هم با صدای امیر مسعود گل که خیلی هم دیر خوابیده بود وزود بیدارشد!!!بیدار شدیم.پسر خیلی گلی بود وکلی ذوق کرده بود بخاطر بودن ما!!!! بعد صرف صبحانه راهی شهرتفت شدیم و ده بالا یه منطقه باصفا وغیر منتظره بود...در واقع باورمون نمیشد که باکوه های برفی و اون همه سرسبزی وهوای بارونی تو شهر گرم یزد مواجه شیم. البته موفق نشدم از طبیعت اونجاعکس بگیرم اخه اونجا حسابی مامانو ترسوندی.خون دماغ شدنت واینکه خودت ترسیده بودی وگریه میکردی خاطره بد این سفر بود. خدارو هزاران بار شکر که بخیر گذشت.والبته که چون من مامان حساس وکم صبری هستم،از هر چیز کوچیکی میترسم. خلاصه که بعد صرف ناهارزیر اون درخت که نفهميدیم اسمش چی بودقه قهه!!!از دایی مجیدجون خداحافظی کردیم وراهی اصفهان شدیم. پسر عموی مامانی هم  همه جوره سنگ تموم گذاشتن وبا کلی سوغاتی شرمندمون کردنخجالت.ماهم تو راه برگشت باز رفتیم اردکان وسوغاتی حلورده خریدیم.ساعت حدود 8شب نمازمونو تو امامزاده ای در نزدیکی فرودگاه اصفهان خوندیم بعدشم آقاجون اینا موندن خونه خاله وما راهی خونمون شدیم. خداروشکر سفرخیلی جذابی بود. وخیلی خوشحالم که شما وماهان کوچولو اذیت نشدید. امید که همیشه خوش وخرم باشید وایام بکامتان.

واما چند تا عکس:

محمد امین گل خییلی دوسد داره وهمه جا همراهت بود.

امیررضا بغل دایی مجید جونمحبت

بادگیرهاو مسجد میر چخماق....(اینجا که رفتیم بغل دایی خواب بودی)

شهر زیبای تفت، امیررضا جون دوربینو نگا کندلخور!!!امیییییررررخطا

واینم ماهان جیگر و عزیز دلم امیررضا

خدانگهدارتون...............................................................بازم میایم پیشتون

پسندها (1)

نظرات (0)