امــــــــیر رضـــــــــاامــــــــیر رضـــــــــا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
محمد پارسا محمد پارسا ، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

امیـــــررضـــــا جون ومحمد پارساجون

حکایت تاج سرم گل پسرم

1393/4/18 11:48
1,030 بازدید
اشتراک گذاری

سلام وصد سلام. درود وهزاران درود

اندر احوالات پسری جیگرم باید بگم که پسری شده شیطوووون واذیت کن وآسیب رسان و اخلالگر وبدغذا ووابسته بمادر والبته شیرین ودوسداشتنی و  شیرین زبون و گمریال و.... 

جان دل مادر از وقتی ماه مبارک رمضان شروع شده بهمراه پدر ومادر روزه میگیره ولی مامانی اصلا راضی نیست.واز وقتی این مدلی شده مامان کلی دعواش میکنه.و البته حق هم داره هااااا.از خود راضی.چند روزی بود که فقط فقط شیر میخورد بازم امروز بهترشده.خداروشکر 

خلاصه که داستانی داریم باایشون.

این پسر شیرین زبون که یه عالمه کلمه وچن تا جمله کوشولوی دستوری هم بلده.......... 

بگم؟نگم؟......میگم....

هنوز بمن میگه بابایی یا باباکلافه.

اخه عزیز دل مادر من چجوری بگم من بابا نیستم مامانم.به امید روزی که مامان صدام بزنی....لحظه ها رو میشمارمنیشخند.

دیگه اشاره ای هم بنمایم به وروجکی که این روزا پرتابگر ماهری شده.همه چی رو پرتاب میکنی واین خیلی بده. نمونشم اصابت یک عدد ماشین ویک گوشی موبایل به صورت وچشم اینجانب می باشد که اثرش مونده و عکسشم میزارم تاخودت ببینی و بدونی چه میکردی پسررررر.

طوطی شیرینم همه چی رو تکرار میکنی خیلی بامزه.

امروز داشتم میوه ها رو از تو کتابت مرور میکردم... گفتم این چیه؟منظورم سیب بود...

نگفتی... گفتم بگو سیب...گفتی بیست.....عزززززیییییزززززم برعکس گفتی فداتشم.

ومن کلی خندیدم حالا مدام میگی بیست بیست.آرام

گل من بیست تویی نفسسسسسس.بوس

خیلی بمن وابسته ای البته وقتی خونه ایم. خونه اقا جونا یا اقوام سراغمو نمیگیری.

باید حتما تو بازیهات باشم همش میگی بابایی بیشین.میخوای سچرخه سواری کنی منم باید بشینم با دربدری...اخه جا نمیشیم.ولی باید حتما منم بشینم. 

یا ماشین سواری...... 

امروز که داشتی چار دست وپا میرفتی ومیگفتی بابا بشین واشاره به پشتت که ینی پشتت بشینم.ااااالهییییی من فداتشم.خنده

پسر اجتماعی هستی. با همه رابطه برقرار میکنی. اجتماعی ودر عین حال جدی.عاشق مهمونی وخونه اقوام رفتنی.

خییییلی هم مهربونی.عاشقتم.فوری منو یا بابایی رو بغل  میگیری وبوس میکنی.

دوس داری کمکم کنی تو هر کاری. خصوصا تو پهن کردن سفره افطاری حتمن باید سفره رو خودت بندازی وبعضی چیزای راحت الحمل رو میدم بشما.مممنونم پسر مهربون

راستی کلمات گرجی رو هم قاطی با فارسی یاد گرفتی مثلا گاهی میگی پاشو گاهی اده.گاهی میکی نکن گاهی نوووییی.

دورت بگردم وبگردم وبگردم.خودممممم تنهایی.

بی اندازه دوسد دارم.نفسم به نفست بنده نفسم.الهی که همیشه تنت سلامت وشادوشنگول باشی.

یکم عکس ببینیم حوصلمون سر نره.....

تو عکس اولی خودت درخواست دادی ازت عکس بگیرم...ینی هر وقت کلاه سر میزاری میگی عکس عکس وگوشیم رو  برمیداری که از ما عکس بگیری.

قربون اون قد وبالات.محبت

و بریم ادامه ی مطلب .....با تعدادی عکس 

 

 

 

گل پسری داره تلویزیون میبینه...................................اینجام تحت تاثیر بازیهای جام جهانی توپاشو بغل گرفتهبغل

این دیگه خیییلی بامزس. جامونده از عکسای قبلی.امیررضا محمد طاها.محمد حسین.فاطمه.زهرا وامین علی.

چون شبه عکس تار افتاده.محبت

مدلهای خواب پسرم.

خونه آقا جونی ...امیررضا وجوجه های مورد علاقش.......ودر حال ابیاری....هر کاری کردم نگام نکردی عکس درست حسابی بگیرم.

خیییییییلی بامزه ای گلم.میخواستم ازت عکس بگیرم .اما موافق نبودی رفتی این شکلی خوابیدی که من به هدفم نرسم.

اما عزیز دلم عکست بامزترم شد. این عکستو خیلی دوس دارمم.خودتووووو ولی خییییییییییلی بیشتررررررررررررررر

این دوتا عکسم به درخواست خودته.قربووووووون ژستت برم من

و اما واما......داستان دیشبمون

عاغا من داشتم برا بابایی می تعریفیدم که آقا پسرش صبی ماشینشو پرتاب کرده تو چششمم وچقدر چشمم میدرده که حرفم تموم نشده گوشی بابایی توسط جنابعالی بسمت همون چشمم نشانه رفت وبه آنی به آنی انچنان دردید وکبود شد که بیا وببین.

اخه شیطونک مگه من چه گناهی کردم مگه  اخهسوال. آخرش به مقصودت رسیدی

ومن بیچاره تا کنون که دارم میتایپم چشمم واطرافش وسرم هم درد میکند .فقد بدلیل ان ضربه ی ناگهانی ووحشتناک

(بنظر میرسد اصرارهای من مبنی بر بزور غذادادن بشما .نتیجه ای نداشت جز عکسی که پایین مشاهده میکنید......)

نترسیداااااا.الان خوبم فقد اون برامدگی صورتی رنگ الان سیاه شدهغمگین

 وووووووووووووووووووووووووی خودمم میترسم.

                                             با اجازه

                                       خدا نگهدارتون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ریحانه
19 تیر 93 20:15
اللللللهی فدای این گل پسر شیطون برم که مامانشواین ریختی کرد [خدا نکنه.عزیزم.نگران نباش بچه اند دیگه از این کارا زیاد میکنن....بعدشم ریحانه گلی هم پرتابگر میشه ینی نشه به امیررضا میگم یادش بده تا شما باشی منو مخسره نکنی وووووووی چشمممم]