امــــــــیر رضـــــــــاامــــــــیر رضـــــــــا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
محمد پارسا محمد پارسا ، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

امیـــــررضـــــا جون ومحمد پارساجون

این روزهای گل پسرمون

سلامی گرم گرم گرم تو یه روز سرد سرد سرد زمستونی به نفس طلای خودم مامانی تنبل بعد مدتها اومده وبلاگتو اپ کنه البته اینو بگماااااا شما اصلاٌ وقت ازادی برام نذاشتی ومهمتر از همه اینکه نمیزاری دست به لپ تاب بزنیم!!!! نا ناز مامان ،انقدر دوسداشتنی وخوردنی شدی که نگووووو .....مـــــــــــــاشــــــــاء اللــــــــــــــــــــــه کلماتی که بلدی بگی: بپو ینی برف ......چششش ینی چشم ....پا......وای وای وای....مامان وبابا ودایی وغیره وذلکی که الان یادم نیس.وکلی حرف میزنی که معنیشو نمیدونیم ولی خیلی بامزه حرف میزنی انگاری حرفات با مفهومن. عزیزکم قشنگ بلدی چشم ودستو پا وزبون ومو واینا رو نشون بدی فقد وقتی میگم امیررضا چشمت کو....چشممو درمیاری د...
14 بهمن 1392

کنترل یک سالگی

عزیزدلم سلام به روی ماهت باورم نمیشه چه زود گذشت پسرم یک ساله شده وبخاطر همه چی خدارو شکر میکنم. دوشنبه برای کنترل یکسالگی رفتیم بهداشت و البته واکسن یکسالگی رو هم زدی خیلی خوب بود که تب ودرد نداشت.واما وزن پسرکوچولوی ما: ٨ و٧٠٠ وقد: ٧٥ بود .همه چی نرمال بود ومامان خوشحال بود راستی دلیل اینکه امسال نشد برات تولد بگیریم رو هم بگم خلاصه وار اول از همه ماه صفر بود ودوس نداشتم تو این ماه جشن بگیریم...بعدشم مامانی سرش خییلی شلوغه وامتحاناتش نزدیک....بابایی هم سرش شلوغه واولای خونه سازی والبته یه مقدار هم بیپولی و نیز کم بودن جا وزیاد بودن مهمونای موردنظر واما قول مامان وبابا........ایشالا سال دیگه یه تفلد خوشگل تو خونه ی ...
27 آذر 1392

بی مناسب.....ولی بجا......

مدتهاست دم میخواد تو یه پست ویژه یه تشکر ویژه از یه فرشته دوست داشتنی که تو زندگی همه ی ماها بهترین بوده وهست وخواهد بود، بکنم. من یکی که بینهایت دوسشون دارم وبخاطر همه ی خوبیهاشون ازشون ممنونم بوسه بردستان مهربانت مادر عزیزم..... مادر قسم به تو که تویی نور کردگار یزدان تو را ز نور وفا آفریده است نازم به آن شکوه و به آن عزت و مقام جنت به زیر پای تو خوش آرمیده است       امیررضا جونم امیدوارم شما هم قدر شناس مامان وبابا ی خود ت وهمچنین دداجونها وا قا جونهای مهربون ودوسداشتنی باشی. من که عاشق ددا جون واقاجونم . تنشون سلا مت وسایشون بالاسرمون مستدام.   ...
27 آذر 1392

تداعی خاطرات

سلام امروز پس از گذشت ٣٦٥ روز خاطرات سال گذشته واتفاق مهمی که تو این شب افتاد، برام تداعی شد خاطره ای خوش وبیاد موندنی "تولد امیر پسر بابا یعنی امیررضای عزیز" خاطره ی اون شب قشنگ، شبی که فقط برای چند لحظه روی صندلی سالن انتظار بیمارستان خوابم برد...بیشتر اون شب رو بیدار بودم واز فرط خوشحالی خوابم نمی بردو تنها کاری که میتونستم انجام بدم این بود که خدارو شکر کنم ...نماز شکر خوندم واز ته دل بعنوان یک پدر برای سلامتی امیررضای عزیزم و مامان عزیزش دعا کردم. خاطره ی اون لحظه که دیگه دل تو دلم نبود ، اول مامانی رو از اتاق عمل بیرون اوردن وبعد نازدونه ی بابا رو که نور وجودش چشمام رو منور کرد وحس پدر شدن من توی وجودم تلألو پیدا کرد، ...
23 آذر 1392

تولد تولد تولدت مبارک

      هزاران بار خدا را شکر که چنین روزی را آفرید تا باغ جهان نظاره گر شکفتن گلی چون تو باشد . . . سالروز شکفتنت مبارک   وجود تو تنها هدیه گرانبهایی بود که خداوند من را لایق آن دانست و هدیه من به تو نازنین قلب عاشقی است که فقط برای تو میتپد   نازنین پسرم .....امشب یکی از قشنگترین شبای خداست ، شبی که خدای مهربون گل پسرمونو بهمون داد و هزاران هزار بار خدارو شاکریم. خوشبختی من وبابا در بودن باتو است و روز تولد تو تقدیر خوشبختی ما ست تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبمان  نشاندی زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا عزیز...
23 آذر 1392

امیررضا به ارایشگاه می رود

سلام ناز پسرم دیشب بابایی شما رو برد ارایشگاه متین واقای رضایی مهربون موهای شمارو کوتاه کرد ، بابا و دوستشون بنوبت از شما فیلم گرفته بودن اولش که بسسسیار گریه کردی ولی بعدش برات عادی شد ومثل بچه های خوب ،اروم بودی وتا اخرش همکاری کردی .           *****آفرین بشما پسر نازم****** اینم عکس شما قبل از رفتن به ارایشگاه،ببین چه موهایی داری       واینهم عکست حین ارایش مو ووقتی داری گریه میکنی(دوربین اتوماتیک حین فیلم گرفتن این عکسو شکار کرده)     و اما  امیررضای خوشگل     دیشب خونه اقا ج...
21 آذر 1392

ببی.............

سلام یکی یه دونه،  چراغ خونه ، گل پسر نمونه عزیزدلم این پست اختصاص داره به ببی گفتن شما...........اخه میدونی خییییلی زیاد میگی ببی واما ببی یعنی چی خودمونم اولش نمیدونستیم ینی چی ...من داشتم بابایی روصدا میکردم ومیگفتم مهدی مهدی یدفه دیدم شمام داری بابایی رو نیگا میکنی ومیگی ببی ببی واین شد که ما فهمیدیم منظورتو از ببی گفتن إإإإإإإإإإإإإإإإإإإإإللللللللللللللللللللهههههههههههههههههیییییییییییی من فدای تو پسر باهوشم بشم واین شد که بابا مهدی مشهور شد به ببی جنابعالی   ...
21 آذر 1392

امیررضا چه کارایی بلده؟؟؟؟؟؟

سلام آقا پسرگلم . اول از همه ورودت به ١٢ امین ماه زندگیت رو تبریک میگم وبهترینها رو برای بهترین داشته ی زندگیم آرزومندم. میخوام اینجا کارایی که بلدی انجام بدی ومامانی وبابایی خیلی ذوق میکنن رو بگم اول اینکه وقتی میگیم دست بده دستای کوچولوتو میاری جلو ودست میدی(قربون دستات بشم مننننننن) وقتی میگیم یه چیزی رو بده میاری میدی ومعنی بگیر رو هم میدونی....مثلاً وقتی توپ بازی میکنیم وتوپت میفته میگم امیررضا توپ رو بده وشما توپ رو برام میاری واگه بگم بندازش خیلی بامزه پرتابش میکنی موقع غذا دادن باید حتماً یه قاشق بدم دست شما...وجدیداً با اون قاشق به مامان غذا میدی قربونت برم الهی امروز که داشتی تند وتند غذا رو میدادی بهم میگفتی به به ب...
28 آبان 1392