امــــــــیر رضـــــــــاامــــــــیر رضـــــــــا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره
محمد پارسا محمد پارسا ، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

امیـــــررضـــــا جون ومحمد پارساجون

روزانه ها

                            سلااااااااام یه سلام به قشنگی سلامی که همیشه رو زبونته. بله تعجب نکن من دوباره اومدم، شما الان خواب تشریف دارین.  .بالاخره با هر ترفندی بود خوابوندمت. عزیز دلم دیروز رو که کلا نخوابیدی .یه بند ورجه وورجه کردی تا تونستم برای اولین بار 9 ونیم شب بخوابونمت .ولی عوضش 4 ونیم صب باصدای شما که میگفتی مامان مامایی این چیه  بیدارشدم... وبا خودم عهد کردم که دیگه زود نخوابونمت. امروز هم کلی شیطنت کردی یه چیزی میگم یه چی میشنوی ها.شیطنت بمعنای واقعی. اولش بگم قضییه ناهار پختنمو...... بالاخره بابایی دیشب وقت کردن بر...
20 مرداد 1393

این چیه؟؟؟؟

سلام جیگرطلا. بقول بابایی اگه این بوسیدن نبود!!!آدم چیکار می کرد!!! انقدر میبوسیمت که نگووو.بسکه خوردنی شدی.بابایی که لپ وصورتتو سرخ میکنه با محکم بوسیدنش. وووووووووووووی جیگرم الهی گنسلووووووووو  امروز یه بند داری میپرسی این چیه؟این چیه؟ خیلی بانمکی گلم.تازه زنگ زدیم با خاله جون حرفیدیم وشما مدام ازش میپرسیدی این چیه؟وبا انگشت اشارت به گوشی، اتوبوست،وپشتی اشاره میکردی.میخواستم قورتت بدم درسته. خلاصه که حس کنجکاویتم گل کرده.فدای پسر باهوشم.  کلی حرف از شما ودرباره پیشرفتای شما دارم ولی حیف وقت ندارم باشه برا بعد.در اولین فرصت بازم میام. هزااااااااار تابووووووووس به روی ماهت عزیزززززززززم    ...
19 مرداد 1393

کارتول بیچی

یکی یدونه ی من سلام به روی ماهت. امیررضا ی عزیزم میدونم خیلی دیر به دیر وبلاگت رو بروز می کنم.دلیلش فقط پر مشغلگیمه.ماشالا آنقدر شر وشیطنت میکنی که نگو ونپرس. اول از همه چی بگم که یه ماهی هست که مامان صدام میزنی. البته برای اولین بار نیست...  قبل عید یه مدتی مامانیت بودم وبعد شدم بابایی .خلاصه که بالاخره یاد گرفتی ومامان ومامایی صدام میزنی. الهی فدای خودت واسم قشنگت بشم،که اسمتو بلد شدی وهر وقت میگیم اسمت چیه با اون صدای دلنشینت میگی امیررضا.  تقریباً همه چی رو میگی..اسم   اعضای خونواده وفامیل رو.اسم غذا ها ومیوه ها. اسباب بازیهات وخلاصه همه ی خواسته هاتو به زبون میاری. ولی از بین حرفات سلام گفتنت.گفتن دستت درد نک...
17 مرداد 1393

حکایت تاج سرم گل پسرم

سلام وصد سلام. درود وهزاران درود اندر احوالات پسری جیگرم باید بگم که پسری شده شیطوووون واذیت کن وآسیب رسان و اخلالگر وبدغذا ووابسته بمادر والبته شیرین ودوسداشتنی و  شیرین زبون و گمریال و....  جان دل مادر از وقتی ماه مبارک رمضان شروع شده بهمراه پدر ومادر روزه میگیره ولی مامانی اصلا راضی نیست.واز وقتی این مدلی شده مامان کلی دعواش میکنه.و البته حق هم داره هااااا. .چند روزی بود که فقط فقط شیر میخورد بازم امروز بهترشده.خداروشکر  خلاصه که داستانی داریم باایشون. این پسر شیرین زبون که یه عالمه کلمه وچن تا جمله کوشولوی دستوری هم بلده..........  بگم؟نگم؟......میگم.... هنوز بمن میگه بابایی یا بابا . اخه عزیز دل ...
18 تير 1393

18ماهگی گل پسرم

هزر تا سلام به پسر گل مامان. اول از همه عید بزرگ ولادت حضرت مهدی(عج) رو تبریک میگم.                            ماهگرد یک سال ونیم شدن نازنین پسرم هم مبارک باشه. عزیزدلم تفلد 18 ماهگیت مصادف شد با نیمه شعبان وجشن ولادت امام زمان. راستی مامانی یه البوم عکس از یک ماهگی تا هجده ماهگیتو آماده کرده... بفرمایید ببینین       وتعدادی عکس که بامرور عکسا ی قبلی بنظرم جالب اومد.ااااالهی مامان فدای تو ناز پسر بشه. چه کوشولو بودی تو ...
23 خرداد 1393

هفته ای نچندان جالب!!!

سلام عزیزدل مامان باز اومدم.ولی اینبار اومدم گلایه کنم...گلایه از پسرکم که این روزا بسی بهانه گیر ونق نقو شده البته شوخی میکنما!!!اینم یه دوره ایه که میگذره یکشنبه عصر تب کردی... هیچی نمیخوردی منم برات غذای مورد علاقه ینی تخممرغ درست کردم. وبعدش رفتیم بیرون.شب که شد وبابایی اومد به اتفاق هندونه خوردیم.یه نیم ساعت بعد لرز کردی...خیییلی بد بود هی تب میکردی وباز میلرزیدی.اخرشم استفراغ کردی و لی خداروشکر بعدش بهتر شدی  البته تب واسهالت تا فرداش ادامه داشت. پاشویه کردم ومسکن دادم.ولی دکتر نبردمت. خلاصه. بخیر گذشت.... دوشنبه روز، روز شما بود  ینی در واقع پادشاهی کردی. هر دستوری میدادی اجرا می کردم وهر چی میخواستی فراهم. اما ...
9 خرداد 1393

روزانه های پسرم

سلامی گرم تو یه روز سردبهاری. امیدوارم حال دلتون خوب خوب باشه وایام بکامتان. باز اومدم از این روزای قند عسل بنویسم . ثبت خاطرات رو خیلی دوست دارم .چو ن اگه ننویسم واقعاً از ذهنم پاک میشه و چقدر حیفه که ثبتشون نکنم. واما پسرک قصه ی ما این روزها خیییلی شیرین زبون شده . هزار ماشالا وکلی از از کلمات رو تکرار میکنه از جمله:  آبایی (بابایی) . آمان (مامان ) . ددا . آکا (آقا) . آجی . دادا . امین . هاما (ماهان) .نی نی . طاها . دااایی . خاله .عمو . عمه . بپش (کفش) . عکس . سرده . الو . آلااا  (سلام ) . به . عش .توپ . پیشی میو . تاب تاب . تپ تپو . آب . جیزز .در . و جالبتر اینکه میگه چیه؟؟(این چیه) والبته به همه هم  میگی آب...
30 ارديبهشت 1393

ده تااااااا

نفس طلا سلامممم عزیزدلم دو روزه وقتی میگم بابایا مامان رو چند تا دوس داری میگی ده تااا...یا دو تاااا.... کاراشتباهی انجام بدی میگی وایییی امروز میخواستی بگی به بده(گوجه بده)اومدی میگی آمان آمان عشش (ینی مامان مامان به)!!!چه ربطی داره آخه کاغذ میزاری دهنت میگی عش عش یه ظرف میزاری زیر شیر گاز ومیگی ششش...داری صدای پر کردن آب رو درمیاری!!! تو تی وی آبشار نشون میده،انقدر داد میزنی: ماما ماما..آب آب.---------------------- عاشق آب بازی هستی وجزو وظایف ثابتمه که هر روز چند بار بغلت کنم کنار روشویی تاتو لیوان  آب پر کنی وخالی کنی شمردن بلدی از یک تا سه یک دو سه. دوسد دارم ......تاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
30 ارديبهشت 1393