امــــــــیر رضـــــــــاامــــــــیر رضـــــــــا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره
محمد پارسا محمد پارسا ، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

امیـــــررضـــــا جون ومحمد پارساجون

حکایت تاج سرم گل پسرم

سلام وصد سلام. درود وهزاران درود اندر احوالات پسری جیگرم باید بگم که پسری شده شیطوووون واذیت کن وآسیب رسان و اخلالگر وبدغذا ووابسته بمادر والبته شیرین ودوسداشتنی و  شیرین زبون و گمریال و....  جان دل مادر از وقتی ماه مبارک رمضان شروع شده بهمراه پدر ومادر روزه میگیره ولی مامانی اصلا راضی نیست.واز وقتی این مدلی شده مامان کلی دعواش میکنه.و البته حق هم داره هااااا. .چند روزی بود که فقط فقط شیر میخورد بازم امروز بهترشده.خداروشکر  خلاصه که داستانی داریم باایشون. این پسر شیرین زبون که یه عالمه کلمه وچن تا جمله کوشولوی دستوری هم بلده..........  بگم؟نگم؟......میگم.... هنوز بمن میگه بابایی یا بابا . اخه عزیز دل ...
18 تير 1393

18ماهگی گل پسرم

هزر تا سلام به پسر گل مامان. اول از همه عید بزرگ ولادت حضرت مهدی(عج) رو تبریک میگم.                            ماهگرد یک سال ونیم شدن نازنین پسرم هم مبارک باشه. عزیزدلم تفلد 18 ماهگیت مصادف شد با نیمه شعبان وجشن ولادت امام زمان. راستی مامانی یه البوم عکس از یک ماهگی تا هجده ماهگیتو آماده کرده... بفرمایید ببینین       وتعدادی عکس که بامرور عکسا ی قبلی بنظرم جالب اومد.ااااالهی مامان فدای تو ناز پسر بشه. چه کوشولو بودی تو ...
23 خرداد 1393

هفته ای نچندان جالب!!!

سلام عزیزدل مامان باز اومدم.ولی اینبار اومدم گلایه کنم...گلایه از پسرکم که این روزا بسی بهانه گیر ونق نقو شده البته شوخی میکنما!!!اینم یه دوره ایه که میگذره یکشنبه عصر تب کردی... هیچی نمیخوردی منم برات غذای مورد علاقه ینی تخممرغ درست کردم. وبعدش رفتیم بیرون.شب که شد وبابایی اومد به اتفاق هندونه خوردیم.یه نیم ساعت بعد لرز کردی...خیییلی بد بود هی تب میکردی وباز میلرزیدی.اخرشم استفراغ کردی و لی خداروشکر بعدش بهتر شدی  البته تب واسهالت تا فرداش ادامه داشت. پاشویه کردم ومسکن دادم.ولی دکتر نبردمت. خلاصه. بخیر گذشت.... دوشنبه روز، روز شما بود  ینی در واقع پادشاهی کردی. هر دستوری میدادی اجرا می کردم وهر چی میخواستی فراهم. اما ...
9 خرداد 1393

روزانه های پسرم

سلامی گرم تو یه روز سردبهاری. امیدوارم حال دلتون خوب خوب باشه وایام بکامتان. باز اومدم از این روزای قند عسل بنویسم . ثبت خاطرات رو خیلی دوست دارم .چو ن اگه ننویسم واقعاً از ذهنم پاک میشه و چقدر حیفه که ثبتشون نکنم. واما پسرک قصه ی ما این روزها خیییلی شیرین زبون شده . هزار ماشالا وکلی از از کلمات رو تکرار میکنه از جمله:  آبایی (بابایی) . آمان (مامان ) . ددا . آکا (آقا) . آجی . دادا . امین . هاما (ماهان) .نی نی . طاها . دااایی . خاله .عمو . عمه . بپش (کفش) . عکس . سرده . الو . آلااا  (سلام ) . به . عش .توپ . پیشی میو . تاب تاب . تپ تپو . آب . جیزز .در . و جالبتر اینکه میگه چیه؟؟(این چیه) والبته به همه هم  میگی آب...
30 ارديبهشت 1393

ده تااااااا

نفس طلا سلامممم عزیزدلم دو روزه وقتی میگم بابایا مامان رو چند تا دوس داری میگی ده تااا...یا دو تاااا.... کاراشتباهی انجام بدی میگی وایییی امروز میخواستی بگی به بده(گوجه بده)اومدی میگی آمان آمان عشش (ینی مامان مامان به)!!!چه ربطی داره آخه کاغذ میزاری دهنت میگی عش عش یه ظرف میزاری زیر شیر گاز ومیگی ششش...داری صدای پر کردن آب رو درمیاری!!! تو تی وی آبشار نشون میده،انقدر داد میزنی: ماما ماما..آب آب.---------------------- عاشق آب بازی هستی وجزو وظایف ثابتمه که هر روز چند بار بغلت کنم کنار روشویی تاتو لیوان  آب پر کنی وخالی کنی شمردن بلدی از یک تا سه یک دو سه. دوسد دارم ......تاااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
30 ارديبهشت 1393

هفده ماهگیت مبارک مرد کوچک

سلام عمرم. هفده ماهگیت مصادف شد با ولادت امام علی (ع) وروز پدر. هردو مناسبت مبارک باشه. والبته روز مرد رو به شما مرد کوچولو ی نازنینم تبریک میگم. ایشالا دامادیت وباباشدنت رو تبریک بگیم. این هم یه عکس از خوشگل مامان...دقیقادر یک سال وپنج ماهگی ...
24 ارديبهشت 1393

باباجون روزتون مبارک

درخت را دیده ‏ای که چگونه در پس حلول بهار، شکوفه ‏دار شدن را تجربه می‏کند؟ قنات را دیده ‏ای که با چه اشتیاقی، لحظه تموّج آب را در دل خویش، به رخ کویر می‏کشد؟ کعبه نیز همین‏گونه، مباهات رویش تو را بر جهان فریاد می‏زند. این کعبه نیست که شکافته می‏شود تا شکفتن تو را لمس کرده باشد؛ این آغوش خداست که برای تحویل دادن تو به آفرینش خویش، گشوده شده است. میلاد مولود کعبه  حضرت علی (ع) برهمگان گرامی باد.    کودکی ، دخترکی ، موقع خواب سخت پاپیچ پدر بود و از او می پرسید : زندگی چیست ؟ پدرش از سر بی صبری گفت : زندگی یعنی عشق دخترک با سر پرشوری گفت : عشق را معنی کن ! ...
22 ارديبهشت 1393

شیطنتا تو قربون

سلام ماه من امروز 17 اردیبهشت یه روز قشنگ بهاریه. والان که اومدم پای نت شما رو بالاخره بزور ساعت 4 خوابوندم وتونستم بیام اینور. باز اومدم از شیطنتهات بگم عسلکم. اول از همه بگم اسم همه وسیله هارو بلدی وبا انگشت اشارت نشون میدی.بخاری.گل.در .تلویزیون. کنترل .دمپایی. ساعت .قاب وهمه وهمه وسایلو....والبته اشخاص درجه یک رو هم میشناسی ووقتی میگیم آقا جون کو ؟بایه نگاه ویه لبخندبهشون، نشون میدی همه رو میشناسی.فدای پسر باهوشم بشم. راستی ،دستورات مارو هم اجرا میکنی.در رو ببند ، فلان چیز رو بیار . و معنی بلندتر ...دوباره....وخیلی چیزای دیگه رو که الان ذهنم یاری نمیده رو میفهمی. واما اصل ماجرا.... دیروز عصری رفتیم حیاط خونه ، تا شما یک...
17 ارديبهشت 1393

سفری به شهر دارلعباده ودارلعلم

سلام عشق من روز پنجشنبه 11اردیبهشت تصمیم گرفتیم سفری داشته باشیم به یزد. این شد که بهمراه آقا جون اینا وخونواده ی خاله جونی عازم یزد شدیم.روز قبلش آقا جون وخاله وددا اومدن خونمون وصبح پنجشنبه بعد نماز صبح راه افتادیم.... صبحونه رو کوهپایه خوردیم وحدود ساعت 12رسیدیم یزد. اول از همه دیدن دایی مجید گل که داره ترم اخر ارشدشو میگذرونه رفتیم.والبته مهمترین بهانه ی ما برای این سفر دیدن دایی جون بود.ناهار رو تو پارکی نزدیک دانشگاه خوردیم.وشما وامین جون کلی بازی کردین.بعدشم خونه دایی رحمت الله، پسر عموی مامانی رفتیم. خیییلی عالی بود هم دیدارها تازه شد وهم مفصل استراحت کردیم وبعد صرف شام؛بهمراه خونواده های دایی رحمت الله ودایی مجتبی رفتیم از مسجد ...
15 ارديبهشت 1393